
ارتباط بین قدرت و مسوولیت یکی از مباحث چالش برانگیز در حیطهی جامعه شناسی سیاسی است. یکی از مشهورترین نظریات این است که “ قدرت، مسوولیت به دنبال دارد.” قدرت، توانایی تاثیر گذاری یا کنترل رفتار دیگران است، در حدی که گاهی حتی باعث عمل کردن بر خلاف خواستهی خود فرد میشود. از این منظر، قدرت یک پدیدهی ارتباطی است.
مسوولیت را تعهد به انجام یک عمل تعریف میکنند که نیاز به انضباط فردی، و محدود کردن و کنترل خود دارد.
اگر کسی یا سازمانی قدرت تاثیرگذاری بر عملکرد دیگران را دارد، در مقابل جلوگیری از آسیب به آنها نیز مسوولیت دارد. نظریاتی نیز در مورد ارتباط دو جانبهی این دو وجود دارد. به عبارت دیگر، مسوولیتپذیری نیز قدرت فرد را افزایش میدهد. این یکی از مهمترین مفاهیمی است که در جلسات رواندرمانی به مراجع آموخته میشود. در جنگ قدرت در روابط نیز از این مفهوم استفاده میکنیم. اگر تمایل به قدرت و کنترل بیشتری داری، مسوولیت بیشتری بر عهده بگیر.
بسیار معمول است که افراد قدرت بیشتری، بدون مسوولیت، میخواهند چون میپندارند که آزادی این است که به هیچ چیز مدیون نباشند. این، تفکری مخرب و خطرناک است.
در مسائل قانونی، سیاسی، و سازمانی پیچیدگیهای زیادی دربارهی مفهوم قدرت، مسوولیت، و ارتباط آنها با علیت وجود دارد. برای مثال، سرزنش یا مجازات به دنبال مفهوم مسوولیت مطرح می شوند. کسی برای استفاده نکردن از قدرت سرزنش نمیشود اما برای عدم انجام مسوولیت مورد قضاوت قرار میگیرد. همچنین، قدرت و مسوولیت همیشه همراهی یک جهته ندارند. مثلا ما قدرت داریم که تمام روز بیوقفه صحبت کنیم، ولی مسوولیت نداریم. حتی گاهی مسوولیت فرد، عدم استفاده از قدرت است. مثلا ما قدرت داریم که هر رهگذری را خفه کنیم اما مسوولیتمان این است که از این قدرت استفاده نکنیم. تنظیم کنندههای اجتماعی یعنی اخلاق و قانون تعیین میکنند که برای استفاده از کدام قدرت، و چه زمانی مسوولیت داریم.
بعضی از فلاسفه معتقدند که عدم استفاده از قدرت را میتوان علت آسیب در نظر گرفت مثل خشک شدن گلدان در اثر آب ندادن به آن، که به این معناست که فردی که گلدان را آبیاری نکرده، علت خشک شدن آن و مستوجب سرزنش است. اما برخی معتقدند که وقتی عملی انجام نشده(هیچ)، علیت وجود ندارد. به عبارت دیگر فرد به واسطهی انجام ندادن یک عمل، مسوول و علت چیزی نیست. از آنجا که برای رخ دادن نتیجه معمولا عوامل متعددی تاثیر دارند، رخ دادن یا رخ ندادن نتیجه بستگی به این دارد که برآیند یا مجموع نیروهای تسهیل کننده و ممانعت کننده در کدامجهت است. میتوان نتیجه گرفت که انجام ندادن یک عمل، ایجاد فرصتی برای اثرگذاری بیشتر نیروهای سمت مقابل است و میتواند بر حاصل جمع نهایی نیروها اثر بگذارد. پس به کار نبردن قدرت، در واقع به کار بردن آن در جهت مقابل است و اگرچه علت رخداد نیست ولی فرصتی برای رخ دادن آن ایجاد میکند.
از مباحث فلسفی که بگذریم ، کاربرد این مفاهیم در مسائل اجتماعی و سازمانی بسیار مهم است. تفکری که متاسفانه در حال حاضر رواج دارد این است که اگر من کار غیر اخلاقیای انجام ندهم، مسوولیت خود را انجام دادهام. عدم ارتکاب به بیاخلاقی بخشی از مسوولیت ماست. اما بخشی که اغلب مغفول میماند این است که با سکوت در برابر بیاخلاقی و کنار کشیدن خود، فرصتی برای غلبهی بیاخلاقی و به دنبال آن عدم انجام مسوولیت توسط صاحبین قدرت و آسیب به جامعه فراهم میکند. اگر نمیخواهیم مسوولیت خود را در مورد جلوگیری از آسیب به افرادیکه قدرت تاثیرگذاری بر عملکرد آنها را داریم انجام بدهیم، اخلاق حکم میکند که قدرت را رها کنیم. این رویکرد خطرناک در مسائل صنفی ما رواج زیادی یافته است.
حتما بزرگترهای ما به یاد خواهند داشت که؛ قدرت، مسئولیت به دنبال دارد.